رنج یک انسان
رنجنامه زندانی سیاسی و فعال حقوق بشری ، فرزاد کمانگر
اینجانب فرزاد کمانگر معروف به سیامند معلم آموزش وپرورش شهرستان کامیاران با ۱۲ سال سابقه تدریس که یکسال قبل از دستگیری در هنرستان کارودانش مشغول به تدریس بودم و عضو هیئت مدیره انجمن صنفی معلمان شهرستان کامیاران شاخه کردستان بودم و تا زمان فعالیت این انجمن و قبل از اعلام ممنوعیت فعالیتهای آن مسئول روابط عمومی این انجمن بودم .
همچنین عضو شورای نویسندگان ماهنامه فرهنگی – آموزشی رویان (نشریه آموزش و پرورش کامیاران) بودم که بعدها بوسیله حراست آموزش و پرورش این نشریه نیز تعطیل شد . مدتی نیز عضو هیئت مدیره انجمن زیست محیطی کامیاران (ئاسک) بوده ام و از سال ۱۳۸۴ نیز با آغاز فعالیت مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به عضویت آن درآمدم . در مرداد ۱۳۸۵ برای پیگیری مسئله درمان بیماری برادرم که از فعالین سیاسی کردستان می باشد به تهران آمدم و دستگیر شدم . در همان روز به مکان نامعلومی انتقال داده شدم. زیرزمینی بدون هواکش ، تنگ و تاریک بردند ، سلولها خالی بود نه زیرانداز نه پتو و نه هیچ شی دیگری آنجا نبود . آنجا بسیار تاریک بود مرا به اتاق دیگری بردند . هنگامی که مشخصات مرا می نوشتند از قومیتم می پرسیدند و تا می گفتم هستم بوسیله شلاق شلنگ مانندی تمام بدنم را شلاق میزدند . به خاطر مذهب نیز مورد فحاشی ، توهین و کتک کاری قرار میدادند . بخاطر موسیقی کردی که روی گوشیم موبایلم بود تا می توانستند شلاقم میزدند . دست هایم را می بستند و روی صندلی مینشاندند و به جاهای حساس بدنم … فشار وارد می کردند و لباسهایم را از تنم به طور کامل خارج می کردند و با تهدید به تجاوز جنسی با چوب و باتوم آزارم می دادند .
پای چپ من در این مکان بشدت آسیب دید و بعلت ضربه های همزمان به سرم و شوک الکتریکی بیهوش شدم و از هنگامی که به هوش آمدم . تاکنون تعادل بدنم را از دست داده ام و بی اختیار می لرزم ، پاهایم را زنجیر می کردند و بوسیله شوک الکتریکی که دستگاهی کوچک و کمری بود به جاهای مختلف و حساس بدنم شوک می زدند که درد بسیار زیاد و وحشتناکی داشت بعدها به بازداشتگاه ۲۰۹ در زندان اوین منتقل شدم . از لحظه ورود به چشمانم چشم بند زدند و در همان راهروی ورودی (همکف – دست چپ بالاتر از اتاق اجرای احکام) مرا به اتاق کوچکی بردند که در آنجا نیز مرا مورد ضرب و شتم (مشت و لگد) قرار دادند . روز بعد به سنندج منتقل شدم تا برادرم را دستگیر کنند . در آنجا از لحظه ی ورود به بازداشتگاه با توهین و فحاشی کردن و کتک کاری روبه رو شدم . مرا به صندلی بستند و در اتاق بهداری از ساعت ۷ صبح تا روز بعد همانگونه گذاشتند . حتی اجازه ی دستشوئی رفتن نیز نداشتم . به گونه ای که مجبور شدم خودم را خیس کنم . بعد از آزار و اذیت بسیار دوباره مرا به بازداشتگاه ۲۰۹ منتقل کردند . در اتاقهای طبقه ای اول (اطاقهای سبز بازجویی) مورد بازجویی و کتک و آزار و اذیت قرار دادند .
در ۵ شهریور ماه ۱۳۸۵ بعلت شکنجه های بسیار ناچاراً مرا به پزشک بردند که در طبقه اول و در مجاورت اتاق های بازجویی قرارداشت که پزشک آثار کبودی و شکنجه و شلاق زدن ها را ثبت کرد که آثار آن در کمر ، گردن ، سر ، پشت ، ران ، پاها کاملاً مشهود بود . مدت دوماه شهریور و مهرماه در سلول انفرادی شماره ۴۳ بودم . که چون شدت شکنجه ها واذیت و آزار خارج از تصور و بسیار زیاد بود مجبور شدم ۳۳ روز اعتصاب غذانمایم و هنگامی که خانواده ام را تهدید و احضار می کردند برای رهایی از شکنجه و اعتراض به اذیت و فشار بر خانواده ام خودم را از پله های طبقه ی اول پرت کردم تا خودکشی نمایم . مدت نزدیک به یکماه نیز در سلول انفرادی کوچک و بدبویی در انتهای طبقه اول (۱۱۳) حبس بودم . که در این مدت اجازه ی ملاقات و تلفن با خانواده را نداشتم . در مدت ۳ ماه انفرادی اجازه هواخوری را هم نداشتم و سپس به سلول چند نفره شماره ۱۰ (راهرو) منتقل شدم و ۲ ماه نیز در آنجا بودم . اجازه ملاقات با وکیل یا خانواده را نیز نداشتم . در اواسط دیماه از ۲۰۹ تهران به بازداشتگاه اطلاعات کرمانشاه واقع در میدان نفت انتقال داده شدم در حالیکه نه اتهامی داشتم و نه تفهیم اتهام شدم . بازداشتگاهی تنگ و تاریک که هرگونه جنایتی در آن میشد .
همه لباسهایم را در اتاق بیرون آوردند و بعد از ضرب و شتم لباسی کثیف و بدبو به من دادند و با ضرب و شتم مرا از راهرو و بازداشتگاه به اتاق افسر نگهبانی و از آنجا به راهرو دیگری که از در کوچکی وارد می شد بردند . سلول بسیار کوچکی که در واقع از همه کس مخفی بود و صدایم به جایی نمی رسید . سلول تقریباً یک متر و شصت سانتیمتر در نیم متر بود . دو لامپ کوچک از سقف آویزان بود . هواکش نداشت . آن سلول قبلاً دستشوئی بود و بسیار بدبو و سرد . یکعدد پتوی کثیف در سلول بود . هنگام بیدارشدن بی اختیار سرت به دیوار می خورد . اتاق سرد بود . برای نفس کشیدن مجبور بودم صورتم را روی زمین بگذارم و دهانم را به زیر در نزدیک بکنم تا نفس بکشم . و هنگام خواب یا استراحت هر ساعت چند بار با صدای بلند در را می زدند تا از استراحت جلوگیری کنند و یا لامپ های کوچک را خاموش می کردند . دو روز بعد از ورود مرا به اتاق بازجویی بردند و بدون هیچ سئوالی مرا زیر ضربات مشت و لگد گرفتند و توهین و فحاشی کردند . دوباره مرا به سلول بردند صدای رادیویی را تا آخر باز می گذاشتند تا قدرت استراحت و تفکر را از من بگیرند در ۲۴ ساعت ۲ بار اجازه دستشویی رفتن داشتم . ماهی بکبار نیز اجازه استحمام چند دقیقه ای داشتم . شکنجه هایی که در آنجا می شدم مثل :
۱-بازی فوتبال : این اصطلاحی بود که بازجوها به کار می بردند ، لباسهایم را از تنم در می آوردند و چهار -پنج نفر مرا دوره می کردند و با ضربات مشت و لگد به همدیگر پاس میدادند . هنگام افتادن من روی زمین می خندیدند و با فحاشی کتکم می زدند.
۲-ساعتها روی یک پا مرا نگه می داشتند و دستهایم را مجبور بودم بالا نگه دارم هرگاه خسته می شدم دوباره کتکم می زدند . چون می دانستند که پای چپم آسیب دیده بیشتر روی پای چپم فشار می آوردند . صدای قرآن را از ضبط صوت پخش می کردند تا کسی صدایم را نشنود .
۳-در هنگام بازجویی صورتم را زیر مشت و سیلی می گرفتند ،
۴-زیر زمین بازداشتگاه که از راهروی اصلی به طرف در هواخوری پله های آن با زباله و ریزه های نان پوشانده می شد برای اینکه کسی متوجه آن نشود ، اتاق شکنجه دیگری بود که شبها مرا به آنجا می بردند ، دستها و پاهایم را به تختی می بستند و بوسیله ی شلاقی که آنرا می نامیدند به زیر پاهایم ، ساق پا ، ران و کمرم می زدند . درد بسیار زیادی داشت و تا روزها نمی توانستم حتی راه بروم .
۵-چون هوا سرد بود و فصل زمستان ، اتاق سردی داشتند که معمولاً به بهانه بازجویی از صبح تا غروب مرا در آن حبس می کردند و بازجویی هم در کار نبود.
۶-در کرمانشاه نیز از شوکهای الکتریکی استفاده میکردند و به جاهای حساس بدنم شوک وارد میکردند.
۷-اجازه استفاده از خمیردندان و مسواک را هم نداشتم ، غذای مانده و کم و بدبویی به من میدادند که قابل خوردن نبود.
در اینجا نیز برای فشار وارد کردن به من اجازه ملاقات ندادند و حتی دختر مورد علاقه ام را نیز دستگیر کردند . برای برادرهایم مشکل ایجاد میکردند و آنها را بازداشت می کردند . بعلت سلول و پتو و لباسهای غیر بهداشتی کثیف و بدبو . دچار ناراحتی پوستی (قارچ) شدم و حتی اجازه دیدن پزشک را هم نداشتم . بعلت فشار شکنجه ها مجبور شدم . که ۱۲ روز اعتصاب غذا نمایم . ۱۵ روز آخر بازداشتم سلولم را عوض کردند و به سلول بدبوتر و کثیف تری که هیچگونه وسیله گرمایی نداشت انتقال دادند . هر روز مورد فحاشی و هتاکی قرار می گرفتم حتی یکبار بعلت ضربه هایی که به بیضه هایم زدند بیهوش شدم . شبی نیز لباسهایم را در همان شکنجه گاه (زیرزمین) در آوردند و به تجاوز جنسی تهدیدم نمودند و.. برای رهایی از شکنجه چند بار مجبور شدم . که سرم را به دیوار بکوبم . مرا وادار به اعتراف به مسائل عاطفی و روابط و.. وادار میکردند . صدای آه و ناله سلول های دیگر مرتب شنیده میشد وحتی گاهاً بعضی اقدام به خودکشی مینمودند .
۲۸ اسفندماه به تهران بازداشتگاه ۲۰۹ منتقل شدم و هر چند به سلول جمعی ۱۲۱ منتقل شدم ولی باز اجازه ی ملاقات نداشتم . هنوز فشارهای روحی – روانی مانند بازداشت خانواده و جلوگیری از ارتباط با آنها فحاشی ، هتاکی و… بر من وارد میکردند.
پرونده ام بعد از ماهها بلاتکلیفی خردادماه ۸۶ به دادگاه انقلاب شعبه ۳۰ فرستاده شد . بازجوها تهدید میکردند که نهایت سعی آنها گرفتن حکم اعدام یا زندانی درازمدت می باشد . و در صورت اثبات بی گناهیم در دادگاه و آزادی در بیرون از زندان تلافی !؟ می کنند . نفرت عجیبی که از من به عنوان یک کرد ، ژورنالیست و فعال حقوق بشر داشتند . با وجود همه ی فشارها از شکنجه دست بردار نبودند .
دادگاه عدم صلاحیت رسیدگی به پرونده را در تهران اعلام نمود . و رسیدگی پرونده را به سنندج واگذار نمود . با هر بار حمایت مردمی و سازمانهای حقوق بشراز من و اعتراض به بازداشت و شکنجه های قانونی آنها عصبانی تر میشدند و فشارها را بیشتر می کردند . در شهریور ماه ۸۶ به بازداشتگاه سنندج منتقل شدم جایی که برایم شده که هیچگاه از ذهنم و زندگیم خارج نخواهد شد . در حالیکه طبق قانون خودشان من اتهام جدیدی نداشتم . از همان لحظه ورود کتک کاری و آزار و اذیت جسمی و روانی ام آغاز شد .
بازداشتگاه ستاد خبری سنندج یک راهرو اصلی و ۵ راهرو مجزا داشت که در آخرین راهرو و آخرین سلول مرا جای دادند . جایم را مرتب عوض میکردند تا روزی رئیس بازداشتگاه همراه چند نفر دیگر مرا بدون دلیل ضرب و شتم نمودند و از سلول خارج نمودند روی پله هایی که ۱۸ پله بود به زیرزمین و اتاقهای بازجویی منتهی میشد با ضربه ای که بر بالای پله ها از پشت به سرم وارد نمودند به زمین افتادم و چشمانم سیاهی رفت با همان حالت مرا از پله ها به پائین کشیده بودند ، نمی دانم چگونه ۱۸ پله مرا به پائین آورده بودند . چشمانم را باز کردم . درد شدیدی در سر وصورت ، پهلویم احساس میکردم با بهوش آمدنم دوباره مرا زیر ضربات مشت و لگد گرفتند و بعد از یک ساعت کتک کاری دوباره مرا کشان کشان از پله ها بالا کشیدند و به راهروی دوم و سلول کوچکی بردند و به داخل آن پرت کردند . و ۲ نفر باز هم مرا زدند تا مجدداً بیهوش شدم . هنگامی که به هوش آمدم که صدای اذان عصر را می شنیدم . صورت و لباسهایم خونی بود . صورتم متورم شده بود . تمام بدنم سیاه و کبود شده بود . قدرت حرکت کردن نداشتم بعد از چند ساعت بزور مرا به حمامی انداختند تا صورت خونین و لباسهایم را تمیز کنم .
لباسهای خیسم را تنم کردند و به علت وخامت جسمیم ساعت ۱۲ شب چند نفر از روسای اطلاعات در حالیکه چشمانم را بسته بودند وضیعت وخیم جسمی ام را دیدند .و فردای آن روز مجبور شدند مرا به پزشکی خارج از بازداشتگاه و مستقر در زندان مرکزی نشان دهند . بعلت آسیب دیدگی دندان ها و فکم تا چند روز قدرت غذا خوردن هم نداشتم . شبها پنجره سلول را باز میکردند تا سرما اذیتم کند . به من پتو نمیدادند بناچار مجبور بودم موکت را دور خود بپیچم . اجازه هواخوری ، ملاقات و تلفن نداشتم و بارها و بارها در اتاقهای بازجویی واقع در زیرزمین مورد ضرب و شتم قرار می گرفتم . مجبور شدم ۵ روز اعتصاب غذا نمایم . بارها سرم را به دیوارهای زیرزمین می کوبیدند . و از زیر زمین تا سلول با ضربات مشت و لگد می بردند . هیچ اتهامی نداشتم نه درکرمانشاه و نه در سنندج
شکنجه مشهور اصطلاحی بود که رئیس بازداشتگاه اطلاعات سنندج به کار میبرد و اکثر شبهایی که خودش آنجا بود انجام میداد . دست و پا را می بست و کف زمین می انداخت و شلاق میزد .
صدای گریه ها و ناله های زندانیان دیگر که اکثراً دختر بودند شنیده میشد و روح هر انسانی را آزار میداد . شبها پنجره ها را باز میگذاشتند ، لباسهایم را در دستشویی که در زیرزمین بود بعد از کتک کاری خیس میکردند و به همان صورت مرا به سلول میبردند ، بعلت سردی هوا مجبور بودم خودم را لای پتوی کثیف سلول بپیچانم.
نزدیک به ۲ ماه نیز در انفرادی های سنندج بودم ، پرونده ام در سنندج نیز عدم صلاحیت رسیدگی گرفت و دوباره به تهران منتقل شدم . نزدیک به ۸ ماه انفرادی آزارهای جسمی و روحی در این مدت . وی جسم و اعصاب و روانم تاثیر بسیار بدی گذاشته . بعد از یک شب بازداشت در ۲۰۹ به اندرزگاه ۷ زندان اوین در جایی که مواد مخدر سرگرمی زندانیان محسوب میشود منتقل شدم و از ۲۷ آابان به زندان رجایی شهر زندانی که در طبقه بندی سازمان زندانها متعلق به زندانیان خطرناکی چون قتل ، آدم ربایی و سرقت مسلحانه و… منتقل شده ام
бетон купить с доставкой подольск цена
۵۱۹۲۰۲ ۳۶۵۹۲۷hello!,I like your writing so considerably! share we communicate extra approximately your post on AOL? I need to have an expert in this space to solve my problem. Possibly that is you! Searching ahead to see you. 140075
۸۹۷۲۲۶ ۶۲۷۶۴۰Now im encountering a fresh short problems Once i cant appear like allowed to sign up for the specific give food to, Now im utilizing search engines like google audience. 355389
۹۳۶۶۱۷ ۱۲۳۸۵۵I always pay a visit to your weblog and retrieve everything you post here but I never commented but today when I saw this post, I couldnt stop myself from commenting here. Amazing article mate! 858903
۴۰۳۳۵۲ ۹۹۳۲۵Hello there! Nice post! Please inform us when all could see a follow up! 363561
۵۹۰۹۱۸ ۴۷۷۳۵۲ An intriguing discussion is worth comment. I think which you really should write a lot more on this topic, it may possibly not be a taboo subject but typically individuals are not enough to speak on such topics. Towards the next. Cheers 488173
۶۰۵۸۸۹ ۷۱۰۲۲۸Maintain websiteing stuff like this I actually am fond of it 413502
۶۷۲۹۹۰ ۸۶۴۳۹۵When I came more than to this post I can only appear at part of it, is this my net browser or the internet site? Need to I reboot? 573468
۷۹۶۹۳۶ ۴۵۵۱۲۹I respect your piece of function, appreciate it for all the intriguing content material . 848177
۵۲۴۵۵ ۸۰۶۴۷۴We offer the best practical and most applicable solutions. All our Sydney plumbers are experienced and qualified and are able to speedily assess your issue and locate the best solution. 71028
۵۷۷۴ ۸۱۱۹۲۳among the greatest system I know, thank you extremely much . 992426
۷۳۷۱۲ ۷۹۸۶۲۰Hey! Do you know if they make any plugins to help with SEO? Im trying to get my blog to rank for some targeted keywords but Im not seeing very excellent outcomes. If you know of any please share. Thanks! 936885
۴۴۸۵۳۵ ۵۰۳۴۱۱Wow, suprisingly I never knew this. Keep up with good posts. 854229
۷۰۰۷۵۳ ۸۳۰۵۱۲Wow, amazing weblog structure! How long have you been running a weblog for? you produced running a blog look easy. The whole appear of your site is magnificent, neatly as the content material material! 601474
۸۹۸۴۹۸ ۱۶۸۰۷۷An interesting discussion is worth comment. I believe which you ought to write regarding this subject, it may well not be a taboo subject but normally persons are too few to chat on such topics. To another location. Cheers 842584
۲۳۳۶۱۰ ۶۸۴۸۱۲This really is how to get your foot inside the door. 340900
۹۱۲۱۸۷ ۲۶۹۲Does your weblog have a contact page? Im having a tough time locating it but, Id like to send you an e-mail. Ive got some suggestions for your blog you may be interested in hearing. Either way, great site and I look forward to seeing it expand more than time. 982597
۲۲۱۱۰۴ ۷۰۳۷۱۵Some genuinely very good information , Gladiola I observed this. 348535