نامه ای از رسول بداقی عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان ایران

شب تاریک وسنگستان ومومست قدح ازدست من افتاد ونشکست
نگهدارنده اش نیکو نگهداشت وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
دمی دراندوهگین ترن لحظات اندوهگین خود غرق بودم، گویا درخلا بالشکر اندرون خود جنگی پنهان داشتم ، همه چیزرا در یک زمان به تماشا نشسته بودم، نه مکعبی بودونه مربعی، نه دیواری و نه ستونی،همه چیز مانند شیشه های پاک، ومن بربلندترین جای شیشه ی هستی ایستاده بودم.همه چیز پیش چشمانم دررژه ای تلخ و شیرین بودند،همه چیزآنجا بود،فرزاد کمانگرو رنج های قرون وسطایی اش!! بی گناهان بی نام ونشان دیگرهم بودند ….
ناگهان صدای موبایل بی ریخت من شیشه هاورویاهای بافته ام را درهم شکست ومرادوباره درجهنم دنیا فروریخت .
گوشی رابرداشتم ، آن سوی خط صدای حزن انگیری بود،که گویش کردی در آن موج میزد. این صدای حزن انگیز، ناخودآگاه رنج های تاریخی کردها ی ایران زمین ،همان بازماندگان نخستین قوم آریایی را در ثانیه ای ناقابل برایم مرور کرد.
نور این صدا چونان خورشیدی تابناک برتاریکی های تاریخ تابیدن گرفت، ومن بی گناهی این مردمان را باچشم خود خواندم.
صدایی که استواری وپایمردی را به آرامی فریاد می کرد،ناله های مردانه اش در پس اندوهی همجنس خاطرات ناگفته ی من هویدا بود.
صدا گفت: من فرزاد کمانگر هستم!!
این جمله مرا برای لحظاتی به دست دنیایی بی نام ونشان سپرد. باخود گفتم این صدامی تواند تنها بازتاب امواج طبیعت ،یا ساخته ی رویاهای پریشانی من باشد.
صدای فرزاد مرا تا کوچه پس کوچه های خاموشی و بی گناهی کشاند!!
دورسر خودچرخیدم، کمی بیشتر درنگ کردم.
از خودپرسیدم: کدام فرزادکمانگر؟ آیا فرزاد کمانگری هنوزهست ؟
آهان!!!فرزادکمانگر معلم کردی که به اعدام محکومش کردند؟؟!!!
مگر برای فرزاد کمانگر صدایی هم مانده است؟؟!!
بارها در خواب دیده بودم که خواب نیستم،اما بازفهمیده بودم، که خواب بوده ام،گفتم شاید این بار هم خواب ببینم که خواب نیستم!!!
راستی چه زیباست، سخن گفتن با انسان زند ه ای که سالهالحظه به لحظه با عزرائیل زندگی کرده است،خندیده است،خوابیده است،نجوا کرده است،گریسته است، بیدار شده است ،سخن گفته است!!
بارها باخودم فکر می کردم، این جلادهاکه طناب دار را به گردن آدمهامی اندازند لابد،می پندارند،که روزانه هزاران طناب برگرداگرد اشکال استوانه ای می پیچد،اما هیچکس کوچکترین ناراحتی نشان نمی دهد، گردن فرزاد کمانگر هم استوانه ای مانند همه ی استوانه های دیگر!!
پس چرا مادر،خواهران،برادران،همشهری ها وهمکارانش اینقدربی تابی می کنند؟؟!!
آیا برای استوانه ای که لحظاتی کوتاه درتنگنای طنابی فشرده می شود، باید نگران بود ؟؟!!

کسی که در آن سوی خط خودش را فرزاد نامیده بود،یکریزسخن می گفت،اماخاطر من در دنیایی بی نام ونشان ، همچون گردبادی تند در پیچ و تاب گذشته وآینده وحال چپ و راست درفوران بود. قلم وکاغذ وانگشتان من نیزبودند،اما سراپا گوش ، وغرق در شگفتی!
من اصلا صدای فرزاد را نمی شنیدم، دراین سایه و روشن لحظات ،ناگهان همه چیز به پایان رسید،واژه ی ” خداحافظ ” را که در انبار ذهنم ،قلنبه شده بود،به سویش پرتاب کردم.
همه چیز به پایان رسیده بود. به خودم آمدم ، افسوس خوردم که چراهمه چیز به زودی به پایان می رسد؟
نمی دانستم چه گفته بود،قلم وکاغذ و انگشتان من به خاطر سهل انگاری درنگاشتن گفته های پوزش خواستند،من هم دانستم آنان واقعا بی گناهند.
پس از لحظاتی به” ریسایکل بین ” خاطره ام سرکشیدم ،آنچه را از گفته های فرزاد درخاطرم مانده بود ” ری استار” کردم :
سلام مرا به تک تک همکاران برسانید،خدارا سپاس می گویم که شرافت معلمی را نگهداشته ام، من فقط معلم بوده و هستم، من اهل خیانت نبوده ونیستم،برای تک تک شما به اندازه ی همه چیز ارزش قائلم.
فرزاد افزود: من ملک خودم نیستم من مال مردم هستم.
فرزاد در پایان گفت: من فقط گفته ام به من اجازه بدهید حرفم را بزنم،اما بالاخره همه چیز دست خداست، باید به خدا واگذار کنیم.مسئولین پرونده قول داده اند،که پرونده روال قانونی اش راطی کند .
رسول بداقی
پس از این گفتگوبا وکیل ایشان آقای خلیل بهرامیان تماس گرفتیم و از او اجازه خواستیم اگر از لحاظ حقوقی مشکلی نیست، این گفتگوی کوتاه، درسایت آورده شود،ایشان گفت:
بنویسید، اعدام فرزاد کمانگر قرار بود در۷ / امرداد /۱۳۸۷ انجام شود،اما این حکم باتلاش مامورین جدید اطلاعاتی پرونده وبه دستور ریاست محترم قوه قضائیه وبا درخواست مقامات امنیتی متوقف شد. دلیل آن هم موضوع کشف یک واقعه ی غیر انسانی بود، که می بایست فرزاد قربانی یک توطئه ی زشت می شد. که عملکرد دو جوان اطلاعاتی این توطئه را خنثی کرد .
هفته ی پیش ،من طبق اصلاحیه ی ماده ی ۱۸ قانون دادگاههای عمومی و انقلاب درخواست تجدید نظر نموده ام،در آخرین مراجعه که به دیوان عالی کشور داشته ام، تاکنون پرونده ی آقای کمانگر،باتوجه به مطالبه ی دیوان عالی کشورپرونده هنوز ازطرف دادگاه انقلاب ارسال نشده است،ما منتظر ارسال پرونده به دیوان عالی کشور ونظریه ی قضات محترم دیوان هستیم.
بنا بر توضیحی که در دو ملاقات قبلی با مامورین اطلاعاتی پرونده داشته ام،ایشان عدم وابستگی فرزاد رابه گروههای سیاسی درکردستان یا هرگروه دیگربه من اعلام نموده، ونظر به اینکه اتهام ایشان عضویت در پ. ک. ک بوده است،بااین وصف زندانی بودن وی توجیه حقوقی ومنطقی ندارد،وباید فوراآزاد شده، وبه آغوش خانواده اش باز گردد. امیدوارم قضات دیوان حداقل به میزان وجدان دو مامور اطلاعاتی شهامت تصمیم گیری عادلانه را وجهه ی همت خویش قراردهند.
آقای بهرامیان در باره ی شیوه ی نگهداری وآزادی وی گفت:
هم اکنون فرزاد کمانگر در شرایط بدی به سر می برد،من نگران سلامت او هستم، زندان رجایی شهرکلا زندانی تنبیهی است، وفرزاد در بند ۵ زندان که مختص معتادین وافراد ناراحت می باشد،به بند کشیده شده است.
من منتظرم جناب آقای شاهرودی ریاست محترم قوه ی قضائیه دستور فرمایند،تاروز آزادی ، کمانگر را به بند عمومی زندان اوین انتقال دهند،که امکان ملاقات بوجود آید.

رسول بداقی