دو سال پیش در چنین روزهایی بود که فرزاد رفت و فریادها به آسمان رسید، آن هم پس از رفتن فرزاد!
دوسال از آن روز گذشت و خاطره ی فرزاد هنوز که هنوز است در قلب ها جاوید است و فریادش را فرزادها فریاد می زنند و قلم اش را دیگر فرزادها بدست می گیرند.
امروز اما در گوشه و کنار این سرزمین زندان هایی هستند که فرزادها را در دل خود جای داده اند و آنان را به بند کشیده اند، زندان سنندج، زندان مرکزی سقز، بند ۱۲زندان ارومیه، زندان دیزل آباد و رجایی شهر و…
سخن اما در حقیقت همان گلایه های سابقی ست که باز ناچار به تکرار آن شدم، این بار هم خطاب به همان مدعیان حقوق بشر که ادعایشان…
خطاب به همانان که با گرفتن ۲، ۳ویا ۵ سال زندان (آن هم با مرخصی و یا تعلیقی و یا گرفتن حکم و اروپا نشین شدن) جایی بس فراتر از ارزششان در رسانه ها پیدا می کنند،
یکی به خاطر زیبایی چهره اش زبانزد خاص و عام می شود و دیگری به خاطر پتانسیل بالای ایدئو لوژی اش در میان رفقای چپ روانه ی آن دور دست ها می شود و آن دیگری هم به خاطر ایدئولوژی چپ گرایانه متمایل به عراق روانه ی دور دست های دیگری می گردد و دیگران که با سکنی گزیدن در آنور آبها هنوز هم همانگونه مدعی باقی مانده اند و نام حقوق بشر را یدک می کشند.
و در این میان کسی دیگر بدون هیچ گونه رزومه ای و صرفا به خاطر دوستی با زیبا چهره ای پای به میدان می گذارد و او هم مدعی می شود!!!
حال آنکه همین مدعیان وقتی که نامی از زندانیان سیاسی کرد به میان می آید انگار نه انگار که در برابر واژه ی حقوق بشری که یدک می کشند تعهدی نیز دارند؟
سخنی با پایتخت نشینان کافه نشین ژست بگیر روشنفکریست که افتخار چند صباحی انفرادی و زندان را یدک می کشند.
سخنی با به اصطلاح آنور آب نشینهاییست که دیگر آبی نمانده که از سرشان بگذرد و با همان رزومه ی چند صباح زندان اروپا و آمریکا نشین گشته اند.
و شاید اگر کم شانس تر از بقیه بوده باشند روانه ی شرق آسیا گشته اند،
همان دوستان و رفقایی که هیچ گاه به یاد نیاوردند که حقوق بشر هیچ گونه مرزی ندارد (شاید به خاطر آنکه بدون مرز بودنش انترناسیونال را در ذهن ها زنده کند که به مرز اعتقاد ندارد و مرزهایش انسانیت است).
به یاد نیاوردند که خاطر کرد بودن یک زندانی، نمی توان اورا فراموش کرد و به خاطر مجاهد بودن زندانی دیگر، نمی توان ترس زندان را همراه داشت و به خاطر دارا بودن هرگونه افکار سیاسی، نمی توان نقض حقوق بشر را نادیده گرفت (افسوس که حقیقت زنده ی جامعه ی حقوق بشری ایران چیزی جز این نیست که کرد و مجاهد از لیست نقض حقوق بشر حذف گردیده اند!!!)
در حقیقت نوشته ی بالا مقدمه ای بود برای زدن یک فلش بک به چند ماه قبل، وقتی که گروهی از اپوزیسیون خارج از کشور یکی از کامل ترین لیستهای مربوط به زندانیان سیاسی کرد را منتشر کردند و وقتی که همین مدعیان حقوق بشر میتوانستند با کار کردن در رابطه با این لیست گذشته ی پر از ترس و تبعیض خود را پاک کنند باز هم بی اعتنا از کنار آن گذشتند، حتی بدون آنکه در گوشه ای از سایتهایشان اشاره ای به آن داشته باشند!
نه کمیته از آن گزارشی تهیه کرد و نه مجموعه ی فعالان از آن سخنی بر زبان آورد و نه هیچ مدعی حقوق بشر دیگری گوشه ی چشمی به آن انداخت!!!
اینبار اما دلیلشان نه کرد بودن این افراد، که دلیلشان انتشار لیست توسط یک سازمان سیاسی مطرح شد!!!
مدعیان عزیز مگر غیر از این است که حقوق بشر هیچ گونه مرزی نمی شناسد؟
آیا جز این است که در منطق همان حقوق بشر راست مدرن بورژوایی، انسانیت است که حکم می کند؟
ومنطق شما آیا جز رزومه و تبعیض و هراس از حقیقت است؟
وسخن آخر:
شما مدعیان حقوق بشر بدانید که روزی خواهد رسید که در برابر خلق مجبور به پاسخ گویی شوید و پاسخ گوی این باشید که لطیف، شیرکو، زانیار، لقمان و دیگر محکومان به اعدام را قربانی ترس خویش کرده اید و چه بسا که سنگینی این پاسخ تا ابد بر دوشتان خواهد ماند…