هفته معلم در ایران بهپایان میرسد و جملات کلیشهای که معمولن طی روزهای دوازدهم تا هجدهم اردیبهشت در مقام قدردانی و تجلیل به آموزگاران گفته میشوند، تا سال دیگر در پستوها خاک خواهند خورد. از نیم قرن پیش در چنین روزهایی که گلولهای سربی بر پیشانی آموزگاری به نام «ابوالحسن خانعلی» نشست و سنگفرش بهارستان را خونین کرد تا دو سال پیش که معلمی دیگر به نام «فرزاد کمانگر» سربهدار شد و جامعه فرهنگیان ایران را سیاهپوش کرد، این صنف که ستون بنیادین انتقال علم و فرهنگ و ادب به نسل بعد در هر جامعهای بهشمار میرود، روز خوش به خود ندیدهاست.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
در سالهای اخیر زندان هدیهای بود که به آموزگارانی چون «رسول بُداقی»، «علی پورسلیمان»، «محمد داوری»، «عبداله مومنی» و عدهای دیگر دادهشد، «نبیاله باستان» -دبیر ادبیات- با دریافت حکم اخراج دیگر نتوانست برای دانشآموزانش در چهارمحال و بختیاری، این حکایت گلستان را معنی کند که «جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید»، و شلاق بر پیکر «سیاوش اسلامی» به مثابه تازیانهای بر اندام جامعه فرهنگیان فرونشست.
این جستار کوتاه، تنها یک تلاش برای تعظیمی فروتنانه است در برابر کسانی که علارغم مشکلات، زخمها و غصههایی که در پشت نگاهشان پنهان میکنند، هر روز صبح به روی دانشآموزان لبخند میزنند.
نخستین «روز معلم» در ایران
هجده سال پیش از آنکه جمهوریاسلامی، سالروز ترور «مرتضی مطهری» را که به تاریخ یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ اتفاق افتاد یک روز به عقب ببرد و نام او را با روز معلم عجین سازد، دوازدهم اردیبهشت توسط خود معلمان برای گرامیداشت یکی از همکارانشان روز معلم نام گرفته بود.
در دوازدهم اردیبهشت سال ۱۳۴۰ و بهدنبال تصمیم فرهنگیان برای اعتصاب در جهت دستیابی به خواستههای صنفی خود، تظاهراتی توسط معلمان در میدان بهارستان تهران شکل گرفت. نیروهای انتظامی وقت با استفاده از ماشینهای آبپاش اقدام به متفرق کردن جمعیت نمودند اما آموزگاران زن که در صف اول تظاهرکنندگان قرار داشتند، با وجودی که سراپا خیس شدهبودند، از جای خود تکان نخوردند. در همین اثنا چند نفر از معلمان و دانشآموزان به سمت ماشینهای آبپاش رفتند تا سر لولهها را به سمت دیگری منحرف کنند اما با شلیک مستقیم «سرگرد ناصر شهرستانی» رییس کلانتری بهارستان مواجه شدند. یکی از گلولهها به سر «ابوالقاسم خانعلی»، دبیر ۲۹ ساله دبیرستانهای جامی و شرف و دانشجوی دوره دکترای فلسفه دانشگاه تهران اصابت کرد و او را بهقتل رساند. یک آموزگار دیگر و دو دانشآموز نیز با شلیک گلوله و ضربات سرنیزه مجروح شدند.
در پی این واقعه که با ایستادگی فرهنگیان و ادامه اعتصاب آنها باعث سقوط دولت وقت به نخستوزیری «شریف امامی» و تن دادن دولت جدید دکتر امینی به خواستههای آموزگاران شد، معلمان با صدور قطعنامهای در هفتمین روز کشتهشدن همکار خود چنین نوشتند: «اجتماع عمومى معلمین پایتخت در تاریخ ۱۸ اردیبهشتماه سال ۱۳۴۰ تصویب کردند که روز دوازدهم اردیبهشتماه به یادبود اعتصاب موفقیتآمیز معلمین ایران و شهادت معلم دانشمند مرحوم دکتر خانعلى، «روز معلم» اعلام گردد. در این روز همهساله کلیه مدارس و موسسات فرهنگى در سرتاسر کشور تعطیل رسمى خواهد بود و مراسم خاصى اجرا خواهد گردید». [۱[
دوازدهم اردیبهشت اینگونه روز معلم نامیده شد ولی از سال ۱۳۵۸ به بعد، در تبلیغات حکومتی نام «ابوالحسن خانعلی» حذف و بهجای او از «مرتضی مطهری» تجلیل شد.
آموزگاران بیادعا، از بهرنگ تا فرزاد
کودکانی که ۲۴ ساعت در خواب و بیداری پای قصهی درخت هلو نشستند و با اولدوز و یاشار و کلاغها و عروسک سخنگو همراه شدند و همدردی کردند، «صمد بهرنگی» را خوب میشناسند. صمد بهرنگی، نویسنده، مترجم و معلمی که با عشق در روستاهای آذربایجان آموزگاری میکرد، در داستان معروف «ماهی سیاه کوچولو» از زبان یک ماهی پیر برای دوازدههزار فرزند و نوهاش قصهی ماهی سیاه کوچک و بیباکی را روایت میکند که برای یافتن انتهای جویبار، سفری را آغاز کرده و تا رسیدن به دریا ادامه داده بود. ماهی پیر در انتهای داستان، قسمتی از قصه را برای فردا شب میگذارد. از دوازدههزار ماهی کوچک شنونده، تمامشان بهجز یک ماهی سرخ کوچولو شب بهخیر میگویند و میخوابند اما «ماهی سرخ کوچولو هر چه کرد خوابش نبرد. شب تا صبح همهاش در فکر دریا بود.»
شاید «فرزاد کمانگر»، معلم کُرد و فعال حقوق بشر که هفت سال پس از مرگ صمد بهدنیا آمد، آن ماهی سرخ کوچک بود. فرزاد معلم آموزش و پرورش شهرستان «کامیاران» در جنوب استان کردستان، عضو انجمن صنفی فرهنگیان و انجمن زیستمحیطی «آسک» (آهو) بود که با نام مستعار «سیامند» در ماهنامه فرهنگی آموزشی «رویان» مقاله مینوشت. وی که دوازده سال سابقه تدریس داشت، به سال ۱۳۸۵ و با اتهام عضویت در گروههای مسلح مخالف جمهوریاسلامی دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. کمانگر علارغم رد اتهاماتی که به او منتسب شده بود به تاریخ ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۹ همراه با چهار زندانی دیگر به نامهای «شیرین علمهولی»، «علی حیدریان»، «فرهاد وکیلی» و «مهدی اسلامیان» به دار آویختهشد. مرگ او و سایر زندانیان نامبرده، اعتراضات و واکنشهای فراوانی بهدنبال داشت. «سیمین بهبهانی»، بانوی غزل ایران در اینباره سروده است:
«بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن بودند
نه پنج بلکه پنجاهان به خاطرات من بودند
بگو چگونه بنویسم که دار از درخت آمد
درخت، آن درختانی که خود تبرشکن بودند…»[۲[
روز معلم و بیعدالتی اجتماعی
پس از اعدام فرزاد کمانگر، گروهی از فعالان سیاسی پیشنهاد کردند تا سالمرگ او بهعنوان روز معلم از سوی مخالفان گرامی داشته شود. اما تا مشکلات صنفی و معیشتی، تهدید، بازداشت، زندان و اخراج سهم معلمان است، اینکه دوازدهم اردیبهشت، نوزدهم اردیبهشت و یا حتا سیزدهم مهرماه را که روز جهانی معلم است جشن بگیریم، فرق چندانی نمیکند. به یقین آموزگاران مانند سایر اقشار جامعه در صورت بهرهمندی از آزادی و رفاه اجتماعی، خرسندتر خواهند بود تا اینکه روزی یا هفتهای با شعارهای تکراری به آنها تعلق یابد.
امسال ستاد بزرگداشت مقام معلم بهمانند سالهای قبل برای هر روز این هفته نامی انتخاب کرد. یک روز را «روز معلم، بصیرت و بیعت با ولایت» نام گذاشت، روز دیگری را «روز معلم، ایثار و شهادت» خواند و امروز (هفدهم اردیبهشت) را «روز معلم و انقلاب اسلامی» نامید[۳] اما نگفت «روز معلم و همکاران زندانیاش» چه زمانی است؟ روز «آزادی بیان برای معلم» کی فرا میرسد و چه کسی مسوول حل مشکلات صنفی آموزگاران است؟ صد البته پاسخ به این سوالات را نمیتوان در ستادهای بزرگداشت دولتی یافت. زمانی که نه عدالت اجتماعی در جامعه وجود داشته باشد و نه آزادی برای اعتراض به بیعدالتی، پاسخی برای این سوالات هم وجود نخواهد داشت.