قمار در زندان / عابد توانچه

مسئولین زندانها همیشه اعتراف می کنند که در زندان جلوی سه چیز را نمی توان گرفت. مواد، لواط و قمار. مسئولین زندانها همگی دو رو و دروغگو هستند اما این شاید یکی از معدود حرفهای درستی باشد که از دهانشان بیرون می آید. زندانهای ایران با مواد، لواط و قمار عجین شده اند.
کسانی که به زندانها وارد می شوند دو دسته اند. یا آمده اند مهمانی و یا آمده اند که حبس بکشند. آنها که حبس کشیده اند می دانند از چه چیزی حرف می زنم اما آنان که نمی دانند بخوانند:
۱: مواد
زندان بدون مواد زندان بیدار است پس برای زندانبان بهتر است که زندانش لجنزار مواد و موادی باشد. امپراطوری مواد بزرگترین امپراطوری زندان است و مافیای مواد قدرت شماره ی یک زندان هستند. هر گرم انواع مواد مخدر به قیمت بیست برابر قیمت بیرون زندان فروخته می شود و عجیب نیست که افرادی درون زندان یک ساله میلیونر می شوند و برای یک گرم مواد گاه تیزی رگ و پی کسی را می شکافد.
در زندان پول نقد وجود ندارد و بنابراین پول در گردش چرخه مواد مخدر زندان به طرق گوناگون و با دخالت پنهان مسئولین زندان از چرخه ی ثمین کارتها خارج شده و به خانواده ی قاچاقچی تحویل داده می شود. با پول قاچاق مواد از رئیس زندان تا زندانبان به همه باج داده می شود و ساقی های مواد تحت حمایت مسئولین زندان قرار می گیرند.
برای ورود مواد مخدر به جز محموله های سنگین که توسط خود مسئولین زندان وارد زندان می شود مابقی داخل بدن خود زندانیها یا همسرانشان وارد زندان می شود و این داستان کلا چنان ریشه دار است که می توانم صدها صفحه راجع به آن بنویسم اما از آنجا که این متن را به دلیل دیگری می نویسم به ذکر یک واقعه ی کوتاه بسنده می کنم:
به فاصله ی تقریبا یک متر از من در گلوگاه ورودی بندهای ۳،۴ و ۷ از کریدور اصلی، دو شاخدار زندان یکی از بند ۲ (ویژه قتل) و دیگری از بند ۴ (ویژه جرایم عمد) به هم می رسند. در زمان کمتر از ۳ ثانیه هر دو نفر از کمر جافی خود تیزی بیرون می کشند. اولی دو ضربه با زاویه ی ۳۰درجه از محور بدن از چپ و راست روی گلوی دیگری می نشاند و دیگری دقیقا روی محور بدن گلوی حریفش را می برد. خون چنان از گردن هر دو نفر فواره می زد که زمین از خون رنگین شد. احدی جرات نزدیک شدن به آنها را پیدا نمی کند چرا که آنها هر کس را نزدیکشان می شود با تیزی می زنند. عاقبت هر دو نفر بیهوش روی زمین افتادند. بدنهاشان را به رسم زندان درون پتوی سربازی انداختند و سر پتو را گرفتند و لا اله الا الله گویان به سمت بهداری رفتند. آنها زنده ماندند اما بلافاصله بعد از بازگشت از بیمارستان به مدت یک ماه به سلول انفرادی تبعید شدند. دعوا بر سر این بود که یکی از آنها ۴۰ گرم خاک مهر را با ۱۰۰ گرم هروئین مخلوط کرده و این ۴۰ گرم اضافی، قیمت را ۴۵۰۰۰۰۰ تومان بالا برده بود. به همین سادگی.

۲: لواط
به طور کلی هر جوان ظریفی که وارد زندان شود از همان لحظه ی اول تبدیل به هدف شماره یک لاتها و شاخدارهای زندان برای ارتباط جنسی می شود. در دستشویی، حمام و یا در اتاقها در زمان هواخوری اجباری بلاخره جایی نشان می شود و مورد تجاوز قرار می گیرد. آمار لواط به مراتب در بند جوانان از تمامی بندها بالاتر است و به همین دلیل در بند جوانان حتی در دستشویی ها و حمام هم دوربینهای مدار بسته ی قوی کار گذاشته اند. نوجوانان و کوچکترها معمولا ابروان خود را با تیغ می زنند و روزهای طولانی به حمام نمی روند تا بدنشان بوی ناخوش آیند داشته باشد و کسی رغبت نزدیک شدن به آنها پیدا نکند. معمولا در بند جوانان قویترها کوچک ترهای کم سن و سال را به زور در تخت های خودشان می خوابانند.
در زندان یک موتور برق اضطراری فوق العاده قوی وجود دارد که ۵ ثانیه بعد از قطع برق سراسری به کار می افتد. زندانیان در هر بار قطع برق با دقت فاصله ی زمانی روشن شدن موتور برق را محاسبه می کنند. چنانچه بیش از ۱۰ ثانیه در ساعات خاموشی روشن شدن موتور طول بکشد این به معنای یک نقص فنی است و در یک چشم به هم زدن قربانیها را به داخل تختهای کوتی می کشند و چند نفره مورد تجاوز قرار می دهند. این ماجرا هم به دلیل آنکه در قوانین اسلام مجازات اعدام برای لواط در نظر گرفته شده است بسیار گفتنی دارد که تنها به یک مورد مشاهده ی عینی بسنده می کنم:
به علت بارندگی شدید موتور برق اضطراری با صدای مهیبی منفجر می شود و زندان در خاموشی فرو می رود. تمام نیروهای افسر نگهبانی و قرارگاه و حفاظت با چراغ قوه و باتوم برقی و دست بند و پابند و اشک آور و هرچه که تصور کنید به داخل بندها هجوم می آورند اما کار از کار گذشته است. تا پخش شدن آنها در بندها صدای دلخراش قربانیان ضعیف در فضای بندها می پیچد. همه میدانند که چه فاجعه ای در حال وقوع است. همه تیزیها را برای درگیریهایی که ممکن است راه بیفتد در دستها آماده نگه می دارند.

۳:قمار
از قاپ و ورق گرفته تا طرنای تسبیح و لفظ همه نوع قماری در زندان می شود. زندانیان از سیگار و مواد گرفته تا پول و پتو و غذا بر سر هر چیزی قمار می کنند.
در زندان هر کس فقط ۵ دقیقه وقت تلفن دارد و من برای تماس با خانواده و رفقایم تا خرخره در این یکی فرو رفتم. تقریبا در بازی شلم و طرنای لفظ می توانستم تا روزی یک ساعت وقت تلفن ببرم و وقت کافی برای تمام تماسهایم داشته باشم.
معمولا در طرنای لفظ برای بردن، کار به درگیری با زندانبان و سلول و قرنطینه می کشید اما تقریبا کم دردسر تر از قمارهای دیگر بود و از تهیه مواد برای نشستن بر بساط شلم برای من کم خطر تر بود.
قمار هیجان زندان است. حکم خوشبختی و بدبختی زندان. خوشی و ناخوشی است. قمار حبس را می کشد و کوتاه می کند. قمار اعتیاد بزرگ حبس و عامل بسیاری از درگیریهای خونین زندان است.
یکی از تفریحات طرنا بازان زندان لفظ آمدن روی زندانیان جدید الورود است. به قیافه ی زندانی نگاه می کنند و هنوز ۱ دقیقه از ورود زندانی نگذشته صدها بکس سیگار روی او شرط بندی می شود. حکم، بریدن زندانی است و قدیمیها روی روزهایی که طول می کشد تا جدید الورود ببرد و کارش به زاری و گوشه گیری بکشد لفظ می آیند. برنده کسی است که خوب پیش بینی کند و این قمار پر ریسک گاه تا ۱۵۰ برابر مقدار چیزی که قمارباز وسط گذاشته برایش سود دارد. این قمار بعد از تاسِ «بیبود» وحشتناک ترین قمار زندان است چرا که اگر کسی بالا نشسته باشد و جدید الورود واندهد، به ازای هر روز حکم زمین دو برابر می شود و تا دوازده برابر جای بالا رفتن دارد. اگر جنس زندانی جدید از جنس فولاد باشد خیلیها به خاک سیاه می نشینند و یکی به عرش می رود.
دیشب داشتم فکر می کردم خاک بر سر قمار بازان زندانی که کسی مثل فرزاد کمانگر واردش شود. چه بازنده ی بزرگی است قماربازی که روی فرزاد لفظ آمده باشد و چه رندی بوده آنکه سر فرزاد کمانگر بالا نشسته، زمین را جمع کرده باشد.دیشب ساعتها به این فکر می کردمو بی اختیار خاطرات زندان برایم زنده می شد.
کسی که کرد باشد ( که همین اتهام نابخشودنی وزارت اطلاعات ایران است ) و اتهام وابستگی به گروه های مسلح را به او بسته باشند و روزهای خارج از شماره در انفرادیهای امنیتی زیر شکنجه دوام بیاورد و زیر بار هیچ اتهامی نرود و زیر حکم اعدام ککش هم نگزد و نامه های آتشین از زندان بیرون بفرستند اصلا می داند بریدن یعنی چه؟؟؟ من که بعید می دانم.
برای فرزاد نگران نیستم. فرزاد راهی را که می رود از من من و شما بهتر می شناسد. فرزاد روزها قبل از تردیدهای ما انتخاب کرده و پای انتخاب خود ایستاده. جنس فرزاد از چیزیست که تک تک شاخدارهای زندان را به تعظیم کردن مقابل خود وادار می کند. زندان قادر به شکستن فرزاد نیست. فرزاد حبس را می کشد. فرزاد از مادر مبارز به دنیا آمده. فرزاد بدجوری پوزه ی این روزگار را به خاک می مالد. در این شکی ندارم.می خواهند با فرزاد چه کنند؟ اگر اعدامش کنند تبدیل به اسطوره ای در تاریخ مبارزات ایران می شود و اگر آزادش کنند قهرمان سینه ستبر همیشه زنده خواهد شد. گرچه من اسطوره های زنده را بیشتر دوست دارم.