ئاسو رونه ، نامه ای از فرزاد کمانگر
کوه با نخستین سنگ آغاز میشود، انسان با نخستین درد زندان رجایی شهر، بند ۵، مخابرات سالن ۱۴ کنار دیوار مخابرات ایستاده بودم، نگاهم به صورت کسانی که دور و برم نشسته بودند گره خورده بود، همه سیگار میکشند و چرت میزنند، خمودگی و خماری از سر و رویشان میبارید، گاهگاهی با هم فحشهایی رد […]