نامه کژال از هلند به فرزاد کمانگر
شنیدم بازهم بندی بند ۲۰۹ شدی نمیدانم نامهام را با چه کلمهای آغاز کنم ….. با یه سلام ساده چطوری؟ سلامای هموطن، سلامای هم زبانم، سلام همدردم ، فرزندم، برادرم، عشقم ،….سلام فرزادم ، سلامگل محمد دورانم، سلام اینجه ممدم ، شاهین ه شاهو و دالهو یم ،…. نمیشناسمت ولی میدانم که خوبی ،چرا؟ بگذر برایت بگویم … تو کجائی؟ جائی هستی و در دست کسانی که ضد خوبیند ضد انسانیتند دشمن اندیشهای نیکو انسان دوستیند ، پس میدانم که خوبی و اندیشه ات زیباست، به جرم خوب بودن در بند این اهریمناندیو صفتی ، اینان که به فکرشان تو را جسما در اختیار دارند و در بندت کرده اند و آزارت میدهند ، فکر واندیشه ات را نیز میتوانند در بند کنند؟ ..نه اینرا هرگز نخواهند توانست . ببین فکرو اندیشه زیبایت تا کجایی دنیا رسید…ببین درس بابا آب دادت را چه کسانی گرفته اند ، …من،همزبانت هم اندیشه ات در آن سوی مرزهای سرزمین مادریمان دارم از تو میاموزم درس استقامت را!اری خوب من، آنقدر رنجنامه ات رنجم میدهد و آزار که با وجود همه مشکلات شخصیام ،لحظهای ازیاد عزیزت غافل نیستم و میدانم هزاران هزار از دختران سرزمینمان این حس را دارند چون تو دردهایمانرا درک کردی و فریاد کشیدی ….تا به حال کسی چنین زیبا غمهای دختران سرزمینم را به گوشهانرسانده بود …بدان همیشه به یادت خواهم ماند…درسهای زندگیت را برای ۲ فرزندم خواهم گفت، بهآن خوبی و زیبای نخواهد بود ولی برای زنده نگاه داشتنت همیشه از تو خواهم گفت….همیشه به زبانمادریمان از تو یاد خواهم کرد،و بدان که ما هم روزی به زبان شیرین کوردی آواز سر خواهیم …..مراببخش که نمیتوانم برایت کاری کنم جز دعا و آرزوی خوب از خدای خوبیها، مرا ببخش که در آزادی نفسمیکشم و تو آن سوی دنیا دربندی، مرا ببخش که بخاطر من در عذابی…مرا ببخش خوب آزاد ، ای دربندمن….! دختری از سرزمین مادریت ….کژال